سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکتب قرآن و عترت

به نام خدا

حدود سیصد سال پیش شیخ فقیه، ملا عبداللّه بن صالح سماهیجى (م1135ق)، دعاهاى منسوب به امام على علیه السلام را با حذف سند، در کتابى به نام «الصحیفة العلویة والتحفة المرتضویة» جمع آورى نموده است.
این کتاب که بین اهل فضل مشهور است، حاوى 161 دعا مى باشد.
 مرحوم محدث نورى، مستدرکى براى این کتاب شریف تألیف نموده و نام آن را «الصحیفة العلویة الثانیة» نهاده است.
این کتاب نیز دربرگیرنده 111 دعا از ادعیه منسوب به امام على علیه السلام است.
مؤلّف محترم «الصحیفة العلویة الجامعة» در کتاب خویش، هفتصد دعا را نقل کرده است که تمامى ادعیه منقول در دو کتاب پیشین را دربردارد. همچنین، اضافاتى نیز بدان افزوده است که در کتب قبل، ذکرى از آنها به میان نیامده است.
در بخش پایانى، فهرست کاملى از مطالب و موضوعات کتاب، در 167 صفحه آمده است.
کتاب: الصحیفة العلویة الجامعة
نویسنده: محمدباقر موحدابطحی‌اصفهانی
ناشر: موسسه امام المهدی.


به نام خدا

عالمی که در دو سالگی به معرفت خدا رسید.

مروز سالروز فوت مرحوم عالم وارسته آیت الله بهاءالدینی است که در ادامه پرونده علما به گوشه از زندگینامه ایشان می پردازیم. 

ولادت و خاطرات کودکی 
عیدغدیر سال 1327هجری قمری بود و موجی از شادمانی و شعف، شهر قم را فراگرفته بود. خانواده ی آسید صفی در این عید، دلیل دیگری هم برای شادمانی داشتند و آن تولد فرزند عزیزشان بود. سیدرضا بهاءالدینی که ولادتش مقارن با بهار طبیعت و عید ولایت بود، در نهمین روز از فروردین سال 1287هجری شمسی دیده به جهان گشود. پدرش که از خادمان آستانه ی مقدسه ی مادر سیدرضا، بانویی مؤمنه و عفیفه به نام “فاطمه سلطان” و از نوادگان ملاصدرای شیرازی بود. ایشان قبل از تولد سیدرضا، صاحب فرزندی می شوند که در دو سالگی از دنیا می رود و این مادر دلسوخته، در صبر بر این مصیبت به جای بی تابی و گله و شکایت، سجده ی شکر کرده و از خداوند فرزند دیگری می خواهد که از علمای بزرگ و اولیاء الهی باشد. آری، دعای پدر و مادر باتقوا اینچنین در حق فرزندان به اجابت می رسد و عجیب نیست که اکثر علمای بزرگ، مرهون دعای پدر و مادر بوده اند
من تقریباً یک ساله بودم و در گهواره، در آن ایام به خیارک مبتلا شدم ( خیارک دمل بزرگی است که باید جراحی شود ). جراح آمد تا جراحی کند، اطرافیان ما که متوحش بودند از دور گهواره ما رفتند؛ چون طاقت نداشتند ببینند.
ما این مطلب را می فهمیدیم. جراح نیشتر را زد و ما راحت شدیم.
ما شش ماهگی را یادمان هست و از سنین یکی، دو سالگی مطلب را می فهمیدیم و اینجور کارها را از وجعش (دردش) خائف و ناراحت بودیم، اما کاری نمی توانستیم بکنیم.مرحوم حاج آقا حسین (اخوی) سه سال از ما کوچکتر است و کاملاً تولدش را من یادم هست. کجا نشسته بودم، کجا مرا خواباندند، کجا متولد شد.ایشان گریه می کرد آنها چه می کردند، همه را مثل این که با بچگی ضبط کردم. یعنی مشاهده می کردم و می فهمیدم. »
معنویت در کودکی
در بیانی فرمودند:
« خداوند از دو سالگی معرفتش را به ما داد. »
نویسنده کتاب آیت بصیرت از قول ایشان نقل کرده است :
«… یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقه ای قلبی به آنان پیدا می کردم. خیر و شر را می فهمیدم و اهل آن را می شناختم. در همان ایام بود که بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق می گذاشتم.
از این رو، مادربزرگم را که جلسات روضه امام حسین علیه السلام را اداره می کرد و در آنها روضه می خواند دوست می داشتم. پاکی، خوبی و نورانیت او را حس می کردم و از او خوشم می آمد.
روزی مرا همراه خود به جلسه ای برد و این در حالی بود که به دو سالگی نرسیده بودم. آن جلسه مجلس جشن میلاد رسول اکرم (ص) بود. در آن روز شعر:
« تولد شد محمد(ص) ـــ به دنیا آمد احمد(ص) »
خوانده شد و بقیه همراه مادربزرگم جواب می دادند. در همان حال، جملات را می فهمیدم و لذت می بردم. از آن روز این شعر را از حفظ دارم. »

به نام خدا

زندگی کریمانه از نظر امام علی علیه السلام - خطبه 225

بخشی از نهج‌البلاغه مربوط به ادعیه حضرت امیر (ع)است؛ گرچه ادعیه آن حضرت در خلال سخنان آن حضرت آمده، ولی برخی‌ها که تمام نهج‌البلاغه را مرقوم داشتند، مسئله ادعیه را از مسئله خُطَب و کلام جدا کرده‌اند. خطبه 225 مربوط به دعای آن حضرت است که وجود مبارک امیرالمؤمنین یک دعائی دارد، دعای حضرت هم خیلی دعای کریمانه است.
در بعضی از دعاها به خدا عرض می‌کند: خدایا! همه نِعمتهایی که به ما دادی، از جان ما و اعضاء و جوارح ما، اینها نعمت‌های توست که به ما دادی و عاریه است و همه را هم می‌گیری، ما هم تسلیم می‌کنیم. امّا اوّلین نعمتی که از ما می‌گیری جان ما باشد، نه اینکه اوّلین نعمتی که از ما می‌گیری اعضاء و جوارح باشد، بعد جان ما را بگیری! که مثلاً یک کسی نابینا باشد یا دست و پایش را از دست بدهد، محتاج به بچه‌ها بشود در منزل، بعد بمیرد! فرمود: این مرگ دیگر مرگ کریمانه نیست؛ یا این زندگی، زندگی کریمانه نیست! زندگی کریمانه آن است که انسان تا آخرین لحظه محتاج کسی نباشد ولو به فرزندانش، و لو فرزندان، حسن و حسین (سلام الله علیهما) باشند!
رزق بی‌واسطه؛ درخواست حضرت امیر(ع) از خداوند
این دعای 225 هم مشابه آن دعای کریمانه است؛ عرض می‌کند: خدایا! همه نِعَم را که در اختیار بشر است، تو دادی؛ روزی همه را هم تو تأمین می‌کنی. چون در قرآن فرمود: مَا مِنْ دابَّهٍ فی الارض إلا عَلَی اللهِ رِز‎قُهَا (1). فرمود: همه موجودات عائله پروردگارند، همه‌شان سهمیه دارند و خدا روزی همه را به عهده گرفته: اِنَّ اللهْ هُوَ الرَّزاقُ ذُو القُوَّهِ المَتین(2). هیچ حیوانی؛ چه دریایی، چه صحرایی، چه فضایی، نیست مگر اینکه سهمیه دارد و تحت عائله الهی است.لکن بعضی‌ها روزی‌شان مع‌الواسطه است، بعضی‌ها روزی‌شان بلا واسطه؛ آن‌ها که روزی‌شان مع‌الواسطه است، خیلی احساس حقارت نمی‌کنند. ولی وجود مبارک حضرت امیر عرض می‌کند: خدایا! روزی همه که به دست توست؛ بعضی را بلاواسطه می‌دهی، بعضی را مع‌الواسطه؛ روزی ما را بلاواسطه بده. کاری بکن که ما محتاج کسی نباشیم.
دو عنصر محوری در سیره اقتصادی امیر مؤمنان (ع)
اینها خاندانی‌اند که علمشان هم بلاواسطه است، یعنی اینها نگران مکتب نرفته‌اند که عالم شدند؛ معلّم اینها الله است! همانطوری که رزق معنوی‌شان را بلاواسطه از خدا دریافت می‌کنند، این همه علوم را گرفتند؛ رزق ظاهری‌شان را هم می‌خواهند بلاواسطه بگیرند، یعنی خودشان کار بکنند و تأمین بشوند. لذا در سیره آن حضرت این دو عنصر محوری خیلی درخشان است؛ یکی (‌تلاش در تولید)، یکی (‌قناعت در مصرف). می‌فرماید:اگر می‌خواهید با سیادت و آقایی زندگی کنید، یا اگرجامعه بخواهد روی پای خودش بایستد، مستقل باشد، با عظمت و جلال زندگی کند؛ این دو عنصر را باید داشته باشد: تلاش در تولید، قناعت در مصرف. یک کشوری که واردات ندارد، تمام نیازهای کشاورزی و دامداری و صنعت را خودش تأمین می‌کند؛ این آقای خودش است و در مصرف هم قانع است.
مصونیت از فقر، درخواست حضرت امیر(ع)
از خدای سبحان
اینجا هم به خدا عرض می‌کند: اَللّهُمَّ صُنْ وَجهِی بِالیَسار؛ خدایا! آبروی ما را با داشتن حفظ بکن. یک انسان ندار بالأخره ناچار است که از دیگران کمک بگیرد و به میل دیگران حرف بزند! این که در بخشی از قرآن دارد: لا تَقتُلُوا اُولادَکُمْ خَشیَهَ اِملاق(3)، غالباً این بزرگواران تفسیر این (‌اِملاق‌) را به فقر معنا کرده‌اند؛ یعنی از ترس فقر بچه‌هایتان را نکشید. در جاهلیّت این بچه‌کشی رواج داشت. «‌اِملاق‌» از تملّق و چاپلوسی است و انسان ندار و تهیدست به مَلَق و چاپلوسی می‌افتد؛ از این جهت فقر را گفتند: (‌اِملاق )، و گرنه اَملَقَ به معنای اِفتَقَر نیست و فقرهم به معنای نداری نیست، نداری را به فقدان تعبیر می‌کنند؛ انسان ندار فاقد است، نه فقیر. «‌فقیر‌» به کسی می‌گویند که ستون فقراتش شکسته و نمی‌تواند بایستد. یک انسان بی‌مال چون قدرت قیام ندارد، قدرت ایستادگی ندارد؛ به او می‌گویند (‌فقیر ). و گرنه لغتاً فقر به معنای نداری مال نیست! این است که حادثه سخت قیامت را می‌گویند «‌فاقِرِه‌»، یا فلان حادثه فاقِرَهُ الظهر است، یعنی کمرشکن است. فَقَرَهُ، یعنی ستون فقراتش را شکاند. یک انسان ندار چون قدرت ایستادن و ایستادگی ندارد، به او می‌گویند: «‌فقیر‌».
آثار سوء‌فقر در کلام امیر مؤمنان (ع)
وجود مبارک حضرت امیر عرض می‌کند: خدایا! تمام نِعَم را که تو می‌دهی، مبادا طوری باشد که ما محتاج دیگری باشیم و آن استقلال و عزّت را از دست بدهیم! اَللّهُمَّ صُنْ وَجهِی بِالیَسار؛ یعنی آبروی مرا با داشتن حفظ بکن. وَ لا تَبذلْ جاهِی بِالاِقتار؛ در اثر نداری آبروی مرا بریزی، مبذول کنی، بریزی، این کار را نکن! چرا‌؟ فَاَسْتَرْزِقَ طالِبِی رِزْقِکَ وَ اَستَعطِفَ شِرارِ خَلقِکَ؛ وقتی من نادار بشوم، ناچارم که از کسانی که روزی تو را می‌خورند، کمک بگیرم. بالأخره انسان که نمی‌تواند بدون غذا زنده باشد! و ناچارم عاطفه کسی را جلب بکنم که او در کنار سفره تو نشسته است؛ ناچارم منّت او را بکشم و روزی با منّت مطلوب نیست!!
وَ اُبْتَلَی بِحَمدِ مَنْ اَعطَانِی؛ من مبتلا بشوم، ناچار بشوم که کسی را که چیزی به من داد، ستایش کنم. وَ اُفْتَتَنَ بِذَمِّ‌ مَنْ مَنَعَنِی؛ آن کسی که به من نداد، من گرفتار فتنه بشوم و او را مذمّت کنم؛ در حالی که نه آنی که داد مال خودش را داد، نه آنی که نداد، مال خودش را نداد! هر دو مال تو دست اینهاست، ولی چرا مرا به در خانه زید و عَمرو ارجاع می‌دهی‌؟ همه نعمت‌ها که از توست، ما را مستقیماً تأمین بکن؛ این همان استقلال اقتصادی است. وَ اَنتَ مِنْ وَراءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِیُّ الاِعطاءِ وَ المَنع. تمام نعمت‌ها به دست توست، اعطاء و منع هم به دست توست.حالا که ولیُّ الاعطاءِ وَ المَنع تویی، ما را چرا به این و آن حواله می‌دهی‌؟
مراد از روزی بی‌واسطه در بیان علوی (ع)
بنابراین، این خاندان همانطوری که علمشان را بلاواسطه از ذات أقدس إله دریافت می‌کردند، روزی‌شان را هم بلاواسطه می‌گرفتند. در مسئله علم گرچه برای ماها مقدور نیست که مثل اینها علم را بلاواسطه دریافت بکنیم، امّا گاهی بعضی از مطالب را ممکن است ذات أقدس إله عطاء بکند؛ ولی روزی را بلاواسطه می‌شود تأمین کرد.بلاواسطه معنایش این نیست که مستقیماً از راه غیب خدای سبحان نظیر آنچه برای مریم‌(س) می‌فرستاد: کُلَّمَا دَخَلَ عَلِیهَا زَکَرِیَّا المِحرابْ وَجَدَ عِندَهَا رِزقاً (4)، آنجور باشد؛ خیر! وقتی انسان کار انجام می‌دهد، یک کاری ارائه می‌کند، در برابر کار، یک کالایی را می‌گیرد، این استقلالش محفوظ است! این عیب ندارد! یک تَبادُل مال است، تَبادُل ملک است؛ این با استقلال و عزّت هماهنگ است.
بیانات حضرت آیت‌الله جوادی آملی (مدظلّه) در جلسه درس تفسیر نهج‌البلاغه در دیدار با جمعی از طلاب، دانشجویان و اقشار مختلف مردم؛ قم ـ 9/ 2/ 1389
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) هود/ 6 (2) ذاریات/ 58
(3) اسراء/ 31 (4) آل عمران/ 37
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر می‌شود.


به نام خدا

یک پزشک ژاپنی در دفتر امام جمعه سابق پلدختر به دین مبین اسلام و مذهب حقه شیعه مشرف شد.
امام جمعه سابق پلدختر دیروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس گفت:
«فوساکو شی» 29 ساله پزشک داروساز اهل و ساکن شهر «تویوناگاشی» کشور ژاپن
توسط یک خانواده لاهیجانی مقیم ژاپن معرفی
و با حضور در دفتر نهاد امامت جمعه این شهر به دین مبین اسلام مشرف شد
و نام «فاطمه» را برای خود برگزید.
حجت‌الاسلام محمدتقی صرفی‌پور که اکنون امام جمعه لاهیجان است، افزود:
این خانم بودایی بر اثر رفت و آمد با خانواده ابوالقاسم چشم‌خروشان و خواهر وی که لاهیجانی و ساکن ژاپن هستند
به نهاد امامت جمعه این شهر معرفی شد.
امام جمعه سابق پلدختر با تبریک به این خانم برای پذیرش دین اسلام و تشیع گفت:
طی جلساتی که با این بانو صورت گرفت ایشان از طریق مقاله و تحقیق به دین مبین اسلام علاقه‌مند شد
و پس از آن دین اسلام را پذیرفت.

http://www.kayhan.ir/920606/3.HTM#N307


به نام خدا

گفتگو با سید صدرالدین شریعتی رییس دانشگاه علامه طباطبایی

(نتایج جدا بودن کلاس دختران و پسران)

...یک چیزهای دیگری هم می‌گویند ... درباره جدا شدن کلاس‌ها و ... فکر کنم شما اولین دانشگاهی هستید که این کار را انجام دادید، یعنی کلاس‌های دختران و پسران را مجزا کردید؛ چرا؟ چطور شد که این تصمیم را گرفتید؟ چون می‌دانید خیلی‌ها در برابر این کار شما موضع گرفتند ... حالا این کار نتیجه‌ای هم داشته است؟
البته که نتیجه داشته، من با هر کسی که در این زمینه شبهه‌ای داشته باشد حاضرم صحبت کنم و کاملاً با دلیل، با آمار و ارقام، با تجربه‌هایی که در این چند سال نصیبمان شد، او را قانع کنم که این کار، علاوه بر اینکه مطابق نص صریح قانون است، خیلی هم مفید و کارآمد است.
یادتان هست دو سال قبل، سه سال قبل، سعادت آباد، پل مدیریت؛ آن پسر 28 ضربه چاقو زد به آن دختر خانم. متأسفانه هر دوی آنها دانشجوی ما بودند. دانشجوی دانشکده ادبیات ما بودند. اولش یک خرده جراید دلسوزی کردند و گفتند باید ریشه مشکلات را پیدا کرد اما آخرش چه شد، تمام شد. آن پسر را هم اعدام کردند؛ خدا شاهد است وقتی من پدرش را دیدم آتش گرفتم، یک پیرمرد رنج دیده و زحمت کشیده؛ آخرش چه شد؟ هیچی. آیا اصل مسأله پاک شد؟ ما ریشه‌یابی کردیم، دیدیم این‌ها کنار هم در کلاس نشسته‌اند، گفت‌و‌گویی کرده‌اند، خنده‌ای کرده‌اند، پیامکی داده‌اند، پیامکی گرفته‌اند، جزوه‌ای و از این جور چیزها. این پسر خیال کرده است این دختر دلش او را می‌خواهد. بعد رفته خواستگاری و جواب منفی شنیده، بعدش هم تهدید کرده و باقی ماجرا. این که ما آمدیم ساماندهی کلاسها را انجام دادیم به خاطر جلوگیری از همین مفاسد است.
مادری آمد این جا پیش من گریه می‌کرد، می‌گفت آقای شریعتی دخترم هم شوهر دارد، هم بچه دارد؛ اما یک پسر دانشجو نشسته است زیر پایش دارد از بین می‌بردش. رفتم هر دو را آوردم این جا با آنها صحبت کردم. دیدم خانم فوق لیسانس است، پسر لیسانس. متعجب بودم چه طور شده است که این زن فوق لیسانس با یک پسر لیسانس همنشین شده! از خودش پرسیدم، گفت من چند درس پیش نیاز داشتم، من را فرستادند درس‌های پیش نیاز را در گروه این‌ها بگیرم و کنار این پسر نشستم و... مادرش که آمده بود پیش من، گریه می‌کرد؛ می‌گفت بعضی شب‌ها 5 ساعت ، 6 ساعت تلفن به هم می‌زنند، کار بالا گرفته و شوهر این زن شکایت کرده است و ماجرایی که این خانواده را از هم پاشیده است. ما نمی‌دانیم که این‌ها چه تبعات اجتماعی در زندگی‌شان و بچه‌شان دارد. این‌ها را من با چه زبانی بگویم! به چه کسی بگویم! بلند شوم بروم به مردم بگویم!
حالا ما این جا چه کار کنیم؟ همین طور بایستم بگویم من رئیس هستم و دلم به این خوش باشد! این‌هایی که عرض کردم فقط چند نمونه بود؛ ما همه این‌ها را دیدیم و اقدام کردیم برای حل ریشه مشکلات. حالا بعضی‌ها دائم در بوق و کرنا می‌کنند نه چیزی نبود. یعنی چه که چیزی نبود! آیا نگاه کردید که چیزی هست یا نیست؟ چه طور ما می‌بینیم، شما نمی‌بینید؟ شما چشمتان را به کوری زده‌اید یا کورچشمی پیدا کرده‌اید.
شواری عالی انقلاب فرهنگی قانون گذاشته است که اگر دانشگاهی توان دارد، کلاس‌ها را جدا کند. این قانون برای امسال و پارسال هم نیست، برای بیش از 20 سال قبل است. بنده احساس کردم دانشگاه ما هم توان این کار را دارد و هم شرایط این کار را، مسائل مالی اش هم که بهتر شده است. آمدم کلاس‌ها را جدا کردم. شما الان دفترچه‌های انتخاب رشته را بگیرید، ما در دفترچه‌ها چهار سال است داریم می‌نویسیم روزانه 15 پسر، 15 دختر، شبانه 15 پسر، 15 دختر. همه دفترچه‌هایمان همین طور است. در مجموع در هر کلاس می‌شود 30 دختر، 30 پسر. بازده کلاس‌هایمان بالا رفته است. استاد به من می‌گوید آقای شریعتی! خدا پدرت را بیامرزد، تو باعث شدی که ما سر کلاس که می‌رویم مثال دخترها را از خودشان بزنیم، پسرها را از خودشان. حالا مطابق شأن خودشان سر کلاس حرف می‌زنیم. تعارف که نداریم! دخترها می‌آیند می‌گویند به ما عزت دادید، ما می‌رفتیم پای تخته گزارش بدهیم، سمینار بدهیم، از آن ته کلاس متلک به ما می‌گفتند آب می‌شدیم پای تخته از خجالت. حالا به طور کامل سؤالاتمان را می‌پرسیم، کنفرانس‌مان را هم می‌دهیم، هیچ کسی هم نیست که به ما متلک بگوید و بسیار بسیار راضی‌اند از کلاس‌ها.
فواید این کار را در رشد کیفی دانشجویان هم می‌بینیم، برای مثال از وقتی این کار را کردیم معدل‌های دانشجویان تا دو نمره رشد کرده است، قبولی‌های ما زیاد شده است. ما سال اول بیش از 1200 مشروطی داشتیم، کلاس‌ها را که مجزا کردیم به کمتر از 600 نفر رسید. یعنی نصف شد حتی کمتر از نصف. این همه استدلال پای این کار هست، خانواده‌ها تشکر می‌کنند، دخترها تشکر می‌کنند، اساتید تشکر می‌کنند. بروید آمار کمیته انضباطی را ببینید، آن زمان اگر نگاه کنید ده‌ها پرونده داشتیم از مسائل مختلف اما الان ما پرونده‌ای در کمیته انضباطی نداریم، به حداقل رسیده است. چرا؟ چون تا پیش از این کار عملا آتش و پنبه را کنار هم می‌گذاشتیم و انتظار داشتیم اتفاقی نیفتد! طبیعت و سرشت این است که پالس روانی به هم داده می‌شود. چرا اسلام گفته است اگر خانمی جایی نشست و بلند شد، آقا ننشیند جایش. چرا؟ برای این که این گرما و این آثار روانی منتقل می‌شود.
الحمدلله امسال سال چهارم است که این کار اجرا می‌شود. البته دولت قبل هم یک کم با ما در این قضیه مسأله داشت، یک روزی به ما گفتند آقای شریعتی! شنیدیم می‌خواهید کلاس‌ها را جدا کنید؛ گفتم دیر شنیدید! سه سال است که این کار را کرده‌ایم. آثارش را هم برایشان توضیح دادم، تعجب کردند و قانع شدند.
من این را به که بگویم! روزی که ما آمدیم، در دانشکده حقوق، بر سر یک دختر چهار تا پسر چاقو کشیدند! باور می‌کنید؟ در دانشگاه چاقو کشیدند! رئیس دانشکده می‌داند، استادهایش می‌دانند؛ موقع امتحانات خرداد بود در همین حیاطی که دارید می‌بینید این اتفاق افتاد، اما خدا را گواه می‌گیرم بروید همان حیاط را نگاه کنید، اصلاً همه دانشگاه را نگاه کنید؛ می‌بینید دخترها یک گوشه نشسته‌اند بین دو امتحان سؤال می‌کنند، درس می‌خوانند؛ پسرها هم آن طرف درسشان را می‌خوانند، نه این‌ها به آنها کار دارند، نه آن‌ها به این‌ها. این‌ برای من ارزش است، من سجده شکر به جا آوردم. ورودم آن طور بود و امروز این طور است؛ این برای من خیلی ارزش است. من الان احساس می‌کنم آرامم. خدا را شاهد می‌گیرم، آرامش دارم.
شما بروید در دانشگاه بچرخید، نگاه کنید این رفت و آمدها چه طور شده است. دیگر ارتباطات مثل آن روزها نیست؛ حواسشان به درس است، آن روز به بهانه جزوه، به این بهانه که استاد چه گفت؟ سؤال چه بود؟ برخی ارتباطات ناسالم برقرار می‌شد، پشت سر این ارتباطات مسائل بعدی بود که یک مقدار اندکی را برای شما گفتم. حالا بعضی‌ها جنجال می‌کنند؛ در روزنامه و سایت‌هایشان غیر منصفانه علیه ما می‌نویسند! حتی حاضر نیستند بیایند دلایل ما را بشنوند! یک طرفه به قاضی می‌روند، حکم صادر می‌کنند و علیه ما تیتر می‌زنند.
- نظر بعضی این است که حالا شما اینجا جلویش را گرفتید، آنها می‌روند در خیابان و کار خودشان را می‌کنند ...
این دیگر از آن استدلال‌های عجیب و غریب است! واقعا ما باید دانشگاه را مرکزی بکنیم برای این که دخترها و پسرها در خیابان نروند و ... ! خیابان به عهده من نیست، مسئول خودش را دارد. بنده وظیفه‌ام این جاست؛ در این جا جلویش را بگیرم، خیابان هم هر کسی مسئولش است، انجام دهد. خدایا تو شاهد باش، با زبان روزه دارم می‌گویم، تا حالا هر چه دختر آمده است پیش من، اظهار رضایت کرده است. بعضی پسرها هم راضی‌اند، البته نه همه آنها!
بعضی پسرها هم دائم از من سؤال می‌کنند آقای شریعتی ما می‌خواهیم شما را ببینیم. می‌گویم چه کار دارید؟ می‌خواهیم نمره مان را ببنیم. تعجب کردم! خب نمره را باید از استاد بگیرند، مدیر گروه هست، رئیس دانشکده هست. بعد دیدم یک چیزی در دلش دارد، یک حرفی دارد. گفتم حرف آخرت را بگو. گفت پس ما کی با این دخترها آشنا شویم؟ گفتم خب حالا فهمیدم، من یک راهی به شما می‌گویم. می‌روی به مادرت سلام من را می‌رسانی و می‌گویی این آقا سید گفت برو در بین اقوام و آشنایان و محله‌ها بچرخ یک دختر خوب برای من پیدا کن و برای من زن بگیر. راه حلش این است و الا با این ارتباطاتی که شما در دانشگاه پیدا می‌کنید، چهار روز دیگر از هم جدا می‌شوید. شما بروید از معاونت دانشجویی بپرسید این ازدواج‌هایی که از آشنایی در کلاس و دانشگاه شروع می‌شود چقدر دوام دارد؟ اکثرشان به طلاق منجر می‌شود. همدیگر را در دانشگاه می‌بینند دلبستگی پیدا می‌شود، چهار روز دیگر یک چاخان‌تر و یک آدم پررو‌تری پیدا می‌شود حرف‌های دیگری می‌زند و این‌ها از هم جدا می‌شوند.

منبع: http://www.kayhan.ir/920606/8.htm#N801

 



 

 

به نام خدا

پور مریم گفت روزی با خدا

ده نشانم یک ولی از اولیا

در بیابان، گفت رو او را ببین

رفت عیسی دید نعشی بر زمین

کهنه ای بر عورتش افتاده بود

خشتی اندر زیر سر بنهاده بود

مور بخشی از تنش را خورده بود

جوع هم از او طراوت برده بود

گفت عیسی این ولی باشد خدا؟

گفت آری او بود از اولیا

در جهان یک دم ز من غافل نشد

هرگز از یادم دمی کاهل نشد

همنشینش هستم ای عیسی بدان

هر که ذاکر باشدم اندر جهان

جسم او بینی چنین واریخته

روح او بر عرش ما آویخته

پس قسم بر عزّت و بر کبریا

حشر او باشد ز طیف انبیا

لیک پرسم از نفس هایش که هست

خشت و لُنگش از کجا آورده است

چون که مرگ آمد ازو بگرفت کام

گرسنه بود و تهی بطن از طعام

با ولی گر این چنین باشد حساب

پس بدان احوال خصم بد حساب

(دکتر حسین صفره- صفا)

23 رمضان المبارک 1434

 

 


 

به نام خدا

 

شوخی با نامحرم ممنوع

 

بو بصیر آن صحابی معصوم

بود از نور دیدگان محروم

گشت دعوت به مجلس نسوان

بهر درس حدیث با قرآن

زان میانه زنی مزاحی کرد

تا ز رخسار او بگیرد گرد

بو بصیر جواب حاضر هم

کرد با یک مزاح رویش کم

چون به نزد امام حاضر شد

زائر آن امام باقر شد

کرد او را عتاب سخت این سان:

«شرم بادت معلّم قرآن!

بو بصیر آن مزاح نامحرم

از چه رو کردی ای به ما محرم؟»

سر بیفکند و گریه کرد   آسان

گفت: «بر من ببخش آقا جان»

 

دکتر حسین صفره – صفا

 

 

 

 


برخی شیوه ها و آیین عزاداری اهل بیت(ع) و توصیه های ایشان

1. گریستن: با نگاهی به شیوه عزاداری امام حسین(ع) در اهل بیت(ع) می توان دریافت که مهمترین آیین در عزاداری آن حضرت(ع) گریستن است که از آدم(ع) تا خاتم(ص) گزارش شده است. در روایات است که بر امام حسین(ع) گریه کنید. امام رضا(ع) فرمود: من کل یوم عاشورا یوم مصیبته و حزنه و بکائه جعل الله عزوجل یوم القیامه یوم فرحه و سروره؛ هرکس که عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه اش باشد، خداوند روز قیامت را برای او روز شادی و سرور قرار می دهد. (بحارالانوار، ج44، ص284

2. تباکی: حالت گریه به خود گرفتن. در راه احیای عاشورا و سوگواری بر عزای حسین«ع»، هم گریستن، هم گریاندن و هم حالت گریه داشتن ثواب دارد. حتی اگر کسی نگرید یا گریه اش نیاید، گرفتن این حالت، هم در خود شخص حالت اندوه و تحسر ایجاد می کند، هم به مجلس عزا، چهره و رنگ غم می بخشد. تباکی، همسویی با داغداران سوگ عاشوراست و مثل گریستن و گریاندن است. در حدیث امام صادق«ع» است: «من انشد فی الحسین شعرا فتباکی فله الجنه ؛ هر که درباره حسین، شعری بگوید و تباکی کند، بهشت برای اوست. (بحارالانوار، ج44، ص282)

3-برگزاری مجالس نوحه: نوحه کردن از دیگر آیین های عزاداری است که خود امامان(ع) برای امام حسین(ع) انجام می دادند. حضرت صادق(ع) درباره سیره جدش فرمودند یک سال تمام، هر شب و روز بر حسین بن علی(ع) نوحه خوانی شد و سه سال، در روز شهادتش سوگواری برپا گشت. بحارالانوار، ج97، ص 201) اجاره کردن نوحه خوان نیز عملی است که در سنت و سیره امامان(ع) برای امام حسین(ع) گزارش شده است. امام صادق(ع) می فرماید: پدرم امام باقر(ع) به من فرمود: یا جعفر! اوقف لی من مالی کذا و کذا النوادب تندبنی عشر سنین بمنی ایام منی؛ ای جعفر! از مال خودم فلان مقدار وقف نوحه خوانان کن که به مدت ده سال در (منا) در ایام حج، بر من نوحه خوانی و سوگواری کنند. (بحارالانوار، ج64، ص 022)


4-ضجه و ناله زدن: جزع و ناله و ضجه زدن بر مصیبت های بزرگی چون مصیبت شهادت امام حسین(ع) ارزشمند است و پاداش بزرگی را نصیب شخص می کند. از این رو جزع و ضجه و ناله برای اهل بیت(ع) جایز دانسته شده است. امام صادق(ع) بر سجاده خود نشسته و بر زائران و سوگواران اهل بیت، چنین دعا می کرد و می فرمود: اللهم... و ارحم تلک الاعین التی جرت دموعها رحمه لنا و ارحم تلک القلوب التی جزعت و اخترقت لنا و ارحم الصرخه التی کانت لنا، خدایا... آن دیدگان را که اشک هایش از روی رحمت و عاطفه بر ما جاری شده و دلهایی را که به خاطر ما نالان گشته و سوخته و آن فریادها و ناله هایی را که در راه ما بوده است، مورد رحمت قرار بده. (بحارالانوار، ج89، ص8)

5-مرثیه خوانی: از دیگر آیین های عزای امام حسین(ع) در فرهنگ و سیره اهل بیت(ع) مرثیه سرایی و مرثیه خوانی است. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: الحمدلله الذی جعل فی الناس من یفد الینا و یمدحنا و یرثی لنا؛ خدا را سپاس که در میان مردم، کسانی را قرار داد که به سوی ما می آیند و بر ما وارد می شوند و ما را مدح و مرثیه می گویند. (وسائل الشیعه، ج10، ص964) امام رضا(ع) به دعبل شاعر فرمود: ای دعبل! برای حسین بن علی(ع) مرثیه بگو، تو تا زنده ای، یاور و ستایشگرمایی، پس تا می توانی، از یاری ما کوتاهی مکن. (جامع احادیث الشیعه، ج12، ص765)


6- مدیحه سرایی شاعران: سرودن اشعار از دیگر آیین هایی است که امامان(ع) از جمله امام صادق(ع) بدان ترغیب و تشویق می کردند و خود مجالسی را برگزار و شاعران را گرد می آوردند تا با سرودن و خواندن اشعار، عزای امام حسین را برگزار کنند (بحار الانوار، ج44، ص282) ابو هارون مکفوف می گوید: خدمت حضرت صادق(ع) رسیدم. امام به من فرمود: (برایم شعر بخوان). پس برایش اشعاری خواندم. فرمود: این طور نه، همان طور که (برای خودتان) شعرخوانی می کنید و همان گونه که نزد قبر حضرت سیدالشهدا مرثیه می خوانی. (بحارالانوار، ج44، ص782) امام حتی برای شاعر، پاداشی برای شعر گفتن برای حسین(ع) پرداخت می کردند. امام صادق(ع) به جعفربن عفان فرمود: هیچ کس نیست که درباره حسین(ع) شعری بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آنکه خداوند، بهشت را بر او واجب می کند و او را می آمرزد. (رجال شیخ طوسی، ص982)


7- اندوه: خاصیت امام حسین(ع) این است که غم و اندوه در قلوب مومنان جاودانه است و هرگز به خاموشی و سردی نگراید؛ چنانکه پیامبر(ص) می فرماید: ان لقتل الحسین(ع) حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا؛ برای شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود. (جامع احادیث الشیعه، ج12، ص655) امام صادق(ع) فرمود: نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عباده و کتمان سرنا جهاد فی سبیل الله. ثم قال یحب ان یکتب هذا الحدیث بالذهب؛ نفس کسی که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش برای ما، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست. سپس امام افزود: این حدیث را باید با طلا نوشت! (امالی شیخ مفید، ص833)


8- اختصاص ایامی برای عزاداری: اینکه روزهایی برای عزاداری اختصاص یابد از سنت های اهل بیت(ع) است. همان گونه که حضرت فاطمه(س) ایامی را برای عزاداری پیامبر(ص) اختصاص داد؛ همچنین اهل بیت(ع) دستور داده اند که ایامی برای عزای اهل بیت(ع) به ویژه امام حسین(ع) اختصاص یابد و آن ایام را ایام حزن و اندوه بدانند و شادی نکنند. امام رضا(ع) به دعبل (شاعر اهل بیت) فرمود: ای دعبل! دوست دارم که برایم شعری بسرایی و بخوانی، چرا که این روزها (ایام عاشورا) روز اندوه و غمی است که بر ما خاندان رفته است. (جامع احادیث الشیعه، ج12، ص765) برگزاری مراسم عزاداری در حقیت احیاء خط اهل بیت علیهم السلام است تا جامعه از فلسفه و حقیقت مقامات و مقاصد اهل بیت(ع) دور نشوند و در همان مسیر آنان سبک زندگی خود را انتخاب کرده و عمل نمایند. اما صادق(ع) فرمود: تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و احیوا امرنا؛ به دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و امر ما را (کنایه از حکومت و رهبری) را زنده کنید. (بحارالانوار، ج 71، ص 253)

9-مراسم عزای خانگی: برگزاری مراسم سوگواری در خانه ها نیز از سنت و سیره اهل بیت(ع) است؟ امام باقر(ع) نسبت به کسانی که در روز عاشورا نمی توانند به زیارت آن حضرت بروند، اینگونه دستور عزاداری دادند و فرمودند: بر امام حسین(ع) ندبه و عزاداری و گریه کنند و به اهل خانه خود دستور دهند که بر او بگریند و در خانه خود با اظهار گریه و ناله بر حسین(ع)، مراسم عزاداری بر پا کنند و یکدیگر را به گریه و تعزیت و تسلیت گویی در سوگ حسین(ع) در خانه هایشان ملاقات کنند. (کامل الزیارات، ص 517)


10-ادب سوگواری: در سوگواری می بایست رعایت آداب را کرد و از حدود الهی خارج نشد و کاری نکرد که خشم الهی را برانگیزد و اکرام، به اهانت و تکریم به توهین تبدیل نشود. امام صادق(ع) فرمود: چون ابراهیم- پسر رسول خدا- از دنیا رفت، چشم پیامبر پر از اشک شد. سپس پیامبر فرمود: چشم، اشکبار می شود و دل غمگین می گردد، ولی چیزی نمی گوییم که خدا را به خشم آورد، و ما در سوگ تو- ای ابراهیم- اندوهناکیم. (بحارالانوار، ج 22، ص 751).

¤ زهره حق گو