به نام خدا
اخلاق؛ نیاز ضروری جامعه امروز
شما در هیچ جای قرآن ندارید که نماز بخوانید! همه اش دارد نماز را اقامه بکنید؛ چرا؟ چون یک حکیم وقتی حرفی زد، به لوازم حرف و ملزومات حرف و ملازمات حرف و مقارنات حرف باید آشنا باشد. اگر دین گفت: نماز عمود دین است، باید مواظب حرف خودش باشد؛ ستون را نمیخوانند، ستون را به پا میدارند. اگر در جائی از دین گفته میشد که نماز بخوانید، این سخن حکیمانه نبود؛ چون از یک سو شما میگوئید نماز ستون دین است، از سوی دیگر میگوید: نماز بخوانید؛ مگر ستون خواندنی است؟! ستون را باید اقامه کرد: اَقیمُوا الصَّلاه (1)، یُقیمُونَ الصَّلاه (2)؛ این حکیمانه حرف زدن است، این فصیحانه سخن گفتن است، این بلیغانه تدوین کردن است، این صدر و ساقه حرف هماهنگ بودن است؛ فرمود: نماز ستون است، ستون را اقامه میکنند؛ باید طوری باشد که خیمه دین با این ستون تأمین بشود! کسی نماز میخواند که لباسش پاک و حلال، مسکنش پاک و حلال، فرشش پاک و حلال، پول جیبش پاک و حلال، غذائی که خورده پاک و حلال باشد؛ این میشود «ستون دین»، ستون غیر از قرائت است! فرمود: این را اینها به اسارت بردند.
ابوریحان بیرونی که معاصر مرحوم بوعلی است، وقتی به هند رفت و اسرار هند را، سرزمین راز پرور هند را از نزدیک دید؛ در کتاب شریف تحقیق مالِ الهِند گفت: معاویه بعد از فتح منطقههای بتپرست، به جای اینکه بتها را بشکند وکار ابراهیم خلیل را بکند، تبر بگیرد، به جای بتشکنی، بتفروشی راه انداخت.
هم ابوالحسن عامری نقل میکند، هم ابوریحان بیرونی نقل میکند؛ اینها از بزرگان قبل از هزار سال مایند. این میفرماید: معاویه برای تقویت صندوق مالی خود این بتهای مرصّعِ مُکلّلِ مزیّن را از راه کشتی برای سلاطین بتپرست هند میفرستاد به عنوان صادرات کشور اسلامی و به آنها به بالاترین قیمت میفروخت! چون دید این بتها که در حوزه اسلامی خریدار ندارد؛ هندیها خوب میخرند، این شد«بتفروش»! بتفروشی یعنی ترویج شرک، یعنی دینفروش؛ این خلیفه رسمی مسلمین بود، آنها هم همین معاویه را حمایت میکردند که بعدها معاویه به این صورت درآمد.یک وقتی هم در این مملکت قرآن چاپ میکردند، علماء را وادار میکردند که به استقبال قرآن بروید؛ منتها عالمان راستین میدانستند این قرآن همان قرآن روی نیزه امویهاست.
قیام سیّدالشهداء (ع)، تنها راه احیای اسلام
وجود مبارک أبیعبدالله دید همان سخنی که امیر المؤمنین فرمود دین به اسارت رفته است، توحید رخت بر بست، شرک آمد؛ تفکر سکولاریزمی جای دیانت عین سیاست نشست، ارزشهای اخلاقی دگرگون شد، فساد و فقر و تبعیض دامنگیر شد، دید هیچ چارهای ندارد مگر اینکه حسینِ وارث پیغمبر قیام بکند! همان کاری که پیغمبر کرد، اسلام را احیاء کرد برای اوّلین بار و به مردم فهماند؛ وجود مبارک حسینبنعلی در سال 61 هجری اینچنین کرد. امّا در عصر ما؛ شما دیدید که جریان کوروش کبیر مقدّم بر پیغمبر شد، تاریخ هجری چه شمسی، چه قمری رخت بر بست؛ تاریخ کوروش کبیر جای تاریخ هجری آمد، کوروش آمد و جای پیغمبر و نظام ارزشی کلاً عوض شد!
تنها سرمایه مملکت نفت بود، با این کشور تکمحصولی، در حدّ یک شرکت شکلات و بیسکویت رفتار میکردند! اجازه نمیدادند که وزارتخانهای برای نفت باشد تا حساب و کتابی مشخص باشد، مجلسیان بدانند، استیضاح بکنند، سئوال بکنند، مردم بفهمند، بودجه تصویب بشود! قبلاً شرکت نفت ایران و انگلیس بود! بعد از ملّی شدن صنعت نفت، شد شرکت ملّی نفت ایران. بعد هم کودتای ننگین شد که همه اینها را یک سر بردند. ولی اجازه ندادند به صورت یک وزارتخانه در بیاید، حسابی و کتابی داشته باشد، وزیری داشته باشد، استیضاحی بشود، سئوالی بشود! مسائل اخلاقی را هم که دیدید، وضع حجاب هم که دیدید، مِیگساری را هم که دیدید، مِیفروشی را هم که دیدید، چیزی هم از اسلام باقی نگذاشته بود!
نام آن کتاب را من نمیبرم، چون عدّهای از صاحبنظران در آن کتاب نقشی داشتند،کتاب رسمی این مملکت جریان چهارشنبه سُوری را که شرح میدهد، انواع و اقسام آتش، آتشبازیها، سنن و آداب استانهای متفاوت مملکت، کیها چه جور بازی کردند، درباریان چه جور آتشبازی کردند، وزراء چگونه چهارشنبه سُوری میکردند، هیزمها را از کجا میآوردند؛ تقریباً 50 برابر جریان نقل عاشورا در آن کتاب سخن گفته شده! عاشورای أبیعبدالله را وقتی شرح میدهند، 3 ـ4 خط کوتاه؛ عاشورا یعنی دهم محرّم که حسینبنعلی را کشتند؛ این عاشورا، امّا چهارشنبه سُوری تقریباً 50 برابر شرح شده! این کتاب رسمی آن روز بود.
فرهنگ مردم را هم عوض کردند، طوری که تاریخ قبر مردهها هم تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی بود. وقتی فرهنگ مردم عوض بشود، این نظیر اسناد رسمی و چکها و سفتههای رسمی نیست که باید تاریخ شاهنشاهی داشته باشد! فرهنگ مردم که دگرگون شد، در قبرستان بر روی قبور مردهها و لوح قبر هم اثر میکند؛ ارتباطشان با خارجیها هم همین بود.این پتروشیمی قبلاً فقط کود اِستحصال میکرد، الآن انواع اقسامش را شما دارید! آن صنایعتان، آن برقتان، آن مخابراتتان؛ مگر نبود اطبای این کشور را هندی و بنگلادشی تأمین میکردند؟! الآن شما به لطف الهی فخر میکنید که اطبایتان به اوج رسیدهاند! المپیادهایتان اینطور است؛ ولی ایران قبل از انقلاب اسلامی در المپیاد به نام راه داشت؟ مگر اطبایمان را از بنگلادش و هند نمیآوردیم؟ مگر نیروی انسانی را از جای دیگر نمیآوردیم؟! الآن شما میبینید میلیونها فارغ التّحصیل داریم، میلیونها کتاب داریم؛ این برکات مال این است!
در جمع شما شاید کمتر کسی باشد که آن جریان اسارت شمالیها را بدانند. در جنگ جهانی دوّم همین شهر [آمل] در تحت اسارت کماندوهای شوروی بود، پلیسی در این کشور نبود! در جنگ جهانی دوّم اینها ایران را تکه تکه کرده بودند، همه اینها در اسارت کماندوهای روسی بودند اما 8 سال ایران را کوبیدند، نتوانستند یک وَجب از خاک این کشور را بگیرند!
عزّت و شرف ایران در پرتو تمسّک به آموزههای حسینی(ع)
اینها شرفی است که به وسیله امام و فرزند امام و مراجع و روحانیّت به دست آمد و قسمت مهم آن به وسیله فداکاری مردمی، ایمان مردم، تشیع مردم، پیوند مردم با اهل بیت، علاقه به أبیعبدالله، عشق یاحسین، یاحسین؛ مرثیه کربلا، کربلا تأمین شد! شما در شبهای عملیات دیدید اوّلین حرف را مرثیه میزد، یعنی مردم به عشق شهادت رفتند، برای اینها حل شد که مرغ باغ ملکوتند.
امام راحل در اعلامیهها مطالبی مینوشت که حسینبنعلی اینها را به عنوان امام فرمود؛ او هم به عنوان امت آن امام معصوم همان حرف را میزد. بالأخره امام، شاگرد أبیعبدالله است، یکی از بندگان خداست، یکی از دستپروردگان آنهاست! حالا حسینبنعلی معصوم است، در آسمانهاست و امام راحل شاگرد اوست مثل فرد عادی، اینها قابل انکار نیست. همه ما این مطالب را میدانیم؛ ولی بالأخره هر چه را که امام راحل یاد گرفت، از أبیعبدالله یاد گرفت. شما آن اعلامیههای اوّل قبل از 15 خرداد را ببینید، میبینید غالب این اعلامیهها کلمات أبیعبدالله درآن نوشته شده. سالار شهیدان میفرماید: إنّی لا اَرَی المُوتِ إلا سَعادَه وَ الحَیاهَ مَعَ الظالِمینَ إلا بَرَمَا (3)، زندگی با حکومت ننگین برای من دردآور است و من مردن را شرف میدانم؛ اینها را أبیعبدالله فرمود. او استاد کلّ است، معلّم کلّ است، معلّم کتاب و حکمت است، مربی و مرشد است؛ همه چیز را آن ذات مقدّس فرمود. شاگردانش که علماء هستند و مؤمنین، اینها هم یاد گرفتند و گفتند: ما به تو تأسی میکنیم و همین کار را هم کردند؛ غالب اعلامیههای امام (ره) این بود!
یادگارامام راحل هم تلاش و کوششاش این بود، یک رابط خوبی بود، بازوی امام بود، عصای دست امام بود، در مسیر امامت حرکت میکرد. بعد از رحلت امام دیدید آن پیامی که نسبت به رهبر معظّم انقلاب داد، گفت: اِنّی سِلمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُم. همین یادگار امام بود که نسبت به رهبر معظّم انقلاب آن اعلامیه جامعُ الاَطراف را داد که هر که را تو میپسندی، من میپسندم؛ هر که را تو طرد میکنی، من مطرود میدانم.
الآن شما بستر قاچاق دارید، بستر مشروب دارید، بستر زنهای بیحجاب دارید، بسترهای آلودگی اخلاقی دارید؛ و اگر خدای ناکرده این نسل جوان از دست امت اسلامی برود، حمله بیگانه همان و گرفتن کشور همان! وگرنه سالمندان که نمیتوانند مبارزه بکنند، آنکه سلاح به دوش میکشد و میجنگد جوان است! بیگانه اگر بیاید، اسارت میطلبد.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی (مدظلّه) در دیدار با اقشار مختلف مردم آمل، حسینیه ارشاد آمل ؛ اسفند 1381
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) بقره/ 43 (2) مائده/ 55 (3) بحارالأنوار/ 44/ 192
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.
http://www.kayhan.ir/ 920924/10 .HTM#N1001