چند رباعی نذر امام رئوف
دروازه آسمان
مجید میرزایی - بروجرد
از لطف شما هنوز حالم بد نیست
آرامش من به غیر آن مرقد نیست
گفتم: «زکدام سو بیایم؟» گفتی:
«دروازه آسمان به جز مشهد نیست»
¤ ¤ ¤
عمری ست دلم به عشق تو مانوس است
رخسار تو ماه و چشمت اقیانوس است
از غلغله فرشتگان فهمیدم
حقا که بهشت قطعه ای از طوس است
¤ ¤ ¤
اینجا که نمانده کفتری بی دانه
من آمده ام ز دور مشتاقانه
این مرد خجالت زده را می بینی
در صحن عتیق، جنب سقاخانه؟
¤ ¤ ¤
تا طبع من از حسن تو الهام گرفت
اجزای وجودم همه آرام گرفت
می خواستم از عشق بگویم، شعرم
از پرچم سبز گنبدت وام گرفت
¤ ¤ ¤
زنجیر گناه بسته پایم آقا
پیداست ز لرزش صدایم آقا
طردم نکنی که حضرت عباسی
من عاشق مشهد شمایم آقا
¤ ¤ ¤
دائم ز خدا یاد تو را می خواهم
دربندم و امداد تو را می خواهم
هرچند همه بهشت را می طلبند
من پنجره فولاد تو را می خواهم