به نام خدا
دل را حریم خدا دان، حیف است این خانهی دل
ساکن مگردان کسی را، جز او به کاشانهی دل
بشنیدم از عارفی من، گفتا: «نگهبان دل باش!»
تا رهزن از در نیاید، دزدد ز دُردانهی دل
هر خُم که در عالم آید، لبریز میگردد از مَی
امّا ز مَی مُتّسع شد، خُمهای خمخانهی دل
جمعی اگر هوشیارند، از دل ستاندند وامی
جمعی اگر عاشقانند، هستند دیوانهی دل
رندی که او تحفه داده، پاها و دستان و چشمش
گفتا که شرمنده هستم از صاحبِ خانهی دل
دل را به هر کس سپردم، جز رنج و حسرت نبردم
آری وفایی اگر هست، باشد ز جانانهی دل
زان دم که دل آشنا شد، با دلنواز یگانه
باری همه دل ستانان، گردیده بیگانهی دل
هرگز صفا رُخ متاب از گردش به گِرد رُخ دوست
پروا ندارد ز آتش، هست آن که پروانهی دل
د.حسین صفره (صفا)
به لطف خدا این غزل جزو برگزیدگان مسابقه ی صریر امین
(پاسخ به مطروحه ی رهبر معظم انقلاب برای جانباز شهید) گردید.