به نام خدا
داد درویشی از ره تمهید
سر قلیان خود به دست مرید
گفت از دوزخ ای نکو کردار
قدری آتش به روی این بگذار
بگرفت و برفت و باز آورد
عِقد گوهر به دُرج راز آورد
گفت در دوزخ آنچه گردیدم
طبقات جحیم را دیدم
آتش و هیزم و زغال نبود*
اخگری بهر اشتعال نبود
هیچکس آتشی نمیافروخت
زآتش خویش هر کسی میسوخت
(عبید زاکانی )
*.مرید درویش اگر درست می دید، باید سنگ های مذاب را می دید، چرا که خدای متعال هیزم جهنم را مرکب از خود مردم جهنمی و سنگ شمرده است.
«فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرین» (بقره:24)
پس از آتشى که هیزمش مردم و سنگ است و براى کافران مهیا شده بترسید.